پشت سر مرد بزرگ زن بزرگ پشت سر زن بزرگ مرد جوان پشت سر مرد جوان زن جوان پشت سر زن جوان مرد بزرگ پشت سر مرد بزرگ دو زن جوان و یک بچه پشت سر بچه دختر جوان پشت سر دختر جوان پیر مردی است لطفا صف را به هم نزنید مرغ به همه برسه

نان های جایگزین نان های امروزی در دو سه سال آینده 
کلوخک به جای سنگک که هم نرم است و هم مفید و با ذات بشر همخوانی بیشتری دارد .
عر عری به جای بربری این نان را رایگان می دهند وخوراک چهار پایان معروف است .
یواش به جای لواش این نان خیلی ترد و شکننده است و در هنگام خورده شدن تبدیل به غبار محلی می شود .
یافتون به جای تافتون که بسیار نایاب و دور از دسترس است پس هر کس پیدا کرد برای خودش.
نسل نان های ماشینی کلا منقرض خواهد شد چون اصالتا غربی هستند.

رفتم از اینجا

راستش گاهی عادت مانع دل کندن از جایی می شود بار اولی که بلاگفا را ترک کردم خیلی دیر نیست ولی بنا به دلایلی باز هم برگشتم اما امکانات خانه جدید مصممم کرد که اینجا را برای همیشه رها کنم و پست جدید نگذارم .

بنابر این از تمام کسانی که مهمان این مکان بودند دعوت می کنم به آدرس زیر تشریف بیاورند.

وبلاگ جدید اینجا را کلیک کنید.

نمایشگاه جدیدم  رادر گالری مهروا ببینید

پیوندهای روزانه را اما فراموش نکنید

وبلاگ علی باقری(عکس و گرافیک)

به روز شدم اینجا را کلیک کنید

مهدی سحابی هم رفت

درود بر روان شادش باد .

از دیشب غمگینم و ناخشنود  دلم گرفت از پرکشیدن مردی که این سالها بیشتر پرنده  می ساخت .

مهدی سحابی را با ترجمه شرم شناختم و نقاشیش را با ماشین قراضه ها و بعد دیدارها دست داد و در کنارش بودم مردی با تمام وجود وارسته و فروتن و کامل مردی که جز به نیکی نمی اندیشید.رفتنش چنان بزرگ افسوسی بر زبانم گذاشت که کامم تلخ شد و زبانم نمی چرخد در دهان  و فقدان او را  یاری نمی کند کلام  به روانشادی که روان پاک بود و فرهیخته ،پس دل ما را باید که غمگساری که او در نوشت دالان تنگ سرنوشت به پاشنه آشیل.

یادش گرامی

جابجا شدم

  به روز شدم بیاین اینجا

ریاضی

توله سگ ضربدر عرض سگ مساویست با مساحت سگ .فهمیدی؟



وطن

بیا بیا نگار من

1- به خودت نگیر

2-نیومدی هم نیومدی

3-نمی شناسمت

4- هیپوفیزی؟


5-چی چی فیزی؟

تالاموسی؟

برو دیگه نمیخوامت.

چه بی ادب

اینم شد دلیل؟

ترانه های امروز چه بی ادبانه و بی مسمایند

کاشکییکی به ترانه می اندیشید

متاسفم

وطن یعنی همین


یاهو

از دیو و دد ملولم انسانم آرزوست .


ادامه نوشته

پیشنهاد

هرچند آدم جان بم بافت ندارد دور خودت  سیم دار خار بکش.

چهارشنبه سوزی

از قدیم گفته اند دهانش را بگیری از جای دیگرش حرف می زند این ضرب المثل حکایت از آن دارد که هر آنچیزی را که مانع بروزش بشوی از جای دیگری سر باز می کند بنابر این هر چیزی لابد راهکاری دارد  مبارزه با سنتهای چندین چند ساله و ممانعت از اجرای برخی آز این مراسم به جرمهای مختلف باعث دگر گونی آن می شود و شکل عوض می کند جلو گیری از اجرای مراسم آتشبازی در سالهای اولیه انقلاب باعث شد که مردم به گونه ای دیگر این مراسم را به جای بیاورند شرایط روز کشور و وجود جنگ برخی امکانات جدید را در اختیار مردم قرار داده بود و جوانها با ترقه و فشفشه ابراز احساسات می کردند و کم کم کار به آنجا کشید که هرکس صدای ترقه اش بیشتر باشد مفتخر تر است و شیطنت کودکانه را چند برابر کرد مخصوصا هنگامی که آنها را از ترسیدن دیگران به خنده وا می داشت افراد سود جو نیز در این جریان نقش مهمی را ایفا کردند و آب به آسیاب این آتش افروزان ریختند و مصدومین در این حوادث را انگار ندیدند به راستی که چهار شنبه سوری امروز تبدیل شده است به چهار شنبه سوزی و فراوانی ترقه و صداهای مهیب و دلهره آور آسایش مردم را مختل کرده است و متاسفانه خانواده ها هیچ نظارتی بر اعمال آنها ندارند همین ساختمانی که من در آن ساکن هستم مکانی است با کودکانی که در حال ترکاندن ترقه هستند و همکنون که دارم این مطلب را می نویسم صدایشان را از لوله بخاری می شنوم.

فلسفه

دنیا یک روزی به پایان می رسد.

                                      هوارد فاست

زندگی ملقمه ای است از باید ها و نبایدها

                                                  روبرت رایان

مرگ گهواره تمدنهاست تمدنها هم همینطور

                                                   برایان تایلور

خوف من همه از این است که انسان سقط بشود .

                                                          شاتو سارمانسارتیسورتا

برای زنده ماندن باید باد از یک طرفی بوزد.

                                                    براتیگان دیدرو

زنگی اولش تولده آخرشم مردن

                                       رضا هدایت

خنجر هر چه تیز تر ترازوی عدالت کجتر .

                                             ساموئل سیول

مرگ برادر خواب است

                          مردم مردم

خدا خر را شناخت به او شاخ نداد مار را شناخت به او پا نداد کوه را شناخت برف رویش گذاشت

                                                                                                           فلسفه ملی

هنر همین است

شهر ما یک پارک بیشتر نداشت آنهم وقتی قرار بود رضا پهلوی بیاید و فوتبال شهر ما را ببیند افتتاح شد و اصلا شروع به احداث شد و او آمد و با معلمهای ورزش ما عکس گرفت و عکاس شهر ما تا دو سال عکس را پشت شیشه اش گذاشت و هزاران سفارش گرفت و بعد برش داشت و حالا عکس رییس جمهور محبوب و منتخب احمدی نژاد را می فروشد نمی دانم خرداد به بعد چکار می کند.

نسبیت

اپیکور  =  حسنعلی

حسنعلی یک موتور گازی داشت که آنرا کرایه می داد دوری یک تومان حسن حاج درویش یک تومان را داد و سوار موتور گازی شد ما همه در صف بودیم حسن غروب برگشت .حسنعلی گفت کجا بودی بابا چرا اینقدر دیر؟ حسن گفت رفتم جداقایا (اسم روستایی در کردستان) عیدی خواهرم را بدهم .

حسنعلی گفت : کاش می گفتی دورت کجاست.

آنروز بود که من نسبیت انیشتین را فهمدم

 

به احترام منوچهر احترامی

منوچهر احترامی را یک بار بیشتر ندیدم اما مهرش را به دل داشتم و طبع روان و ذهن ظریفش مرا به شوق می آورد و ذوقش دلم را شاد می کرد قریحه ای داشت یرای طنز و شعر که انکارش کشتن آفتاب  است دیشب یوسف علیخانی خبر داد که منوچهر احترامی از میان ما رفت دلم گرفت و غمگین شدم .

روحش شاد.

 

رامتین لوافی برنده ببر طلایی رتردام هلند شد.

رامتین لوافی برنده ببر طلایی رتردام هلند شد.

داستان این فیلم در باره کودکیست که پدرش به دریا میرود و نا یک هفته از او خبری نیست.

رامتین لوافی تاکنون چندین فیلم کوتاه و بلند 35 میلیمتری را کارگردانی کرده است که هرکدام جوایز ی را دریافت کرده اند از جمله":هدرسه" " پشت آن تپه برفی" و " آرام باش و تا هفت بشمار" با عکاسی  علی باقری برنده سیمرغ بلورین بهترین عکاسی فیلم بیست و هفتمین جشنواره بین المللی فجر.

پوستر فیلم آرام باش و تا هفت بشمار


 

جشنواره بین المللی فیلم فجر

بیست و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم فجر دیروز در سالن همایشهای برج میلاد افتتاح شد.

علی باقری در بخش بهترین عکاسی فیلم برنده سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار بیست و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم فجر برای فیلم پابرهنه در بهشت ساخته بهرام توکلی شد.

این موفقیت را به او تبریک می گویم و امیدوارم همچنان پرکار و بردوام باشد.

لیک به منبع خبر

در وبسایت قنطره نامی از ایران نیست

وب سایت قنطره میراث مدیترانه است ودر آن کشورهایی که در شکل گیری تمدن وفرهنگ آن موثر بوده اند  نشان می دهد و  آثار را نمایش می دهد .

در این وبسایت آثاری از هنر ایران دیده می شود اما دریغ از اینکه نامی از ایران به میان آمده باشد و نقش تاریخی این کشور متمدن با سابقه چند هزار ساله به فراموشی سپرده شده است .

امیدوارم مسولین میراث فرهنگی و سایر ارگانهایی که به نوعی مسولیت پاسدار میراث این مرز و بوم هستند چاره ای بیندیشند .

واقعا این آثار بر آمده از فرهنگ کشور ترکیه است ؟

 

جشن تصویر سال

جشن تصوير سال (تصویر هنرمند)

نمایش فیلم مستند

ای دنیا، من عزیزم

به کارگردانی: علی باقری

دوشنبه ۱۸ آذرماه - ساعت ۱۵ - خانه هنرمندان -  سالن بتهوون

 

گالری اثر پلمپ شد

در خبر آمده است که گالری اثر آثاری را به نمایش گذاشته بودکه مغایر شئونات اسلامی بودند من به عنوان بازدید کننده آنچه دیدم چهره افرادی بود که یا می شناختم و یا افراد همین جامعه ای هستند که در آن زندگی می کنیم.

اینکه هر کسی از راه برسد و امر بکند که فلان اثر را به نمایش بگذارید و یا نگذارید باعث می شود که سنگ بر سنگ بند نشود و هرکسی مطابق سلیقه خودش اثری را ذاله و منحرف و مخالف شئونات معرفی نماید و حکم صادر نماید که باشد یا نباشد بی شک بلبشو خواهد شد چرا که تفسیر و تاویل در هنر الی النهایه باز است و به تعداد مخلوقات خدا تفسیر پذیر است پس عقل سلیم حکم می کند که با معیار درست تری به داوری بنشینیم و گتره ای در نفی واثبات نکوشیم .

فرانسه -  2008 - شماره 2

شاتو تری

چنانکه پیشتر نیز در باره جنگ جهانی و نیروهای امریکایی گفتم دیروز به شهر شاتو تری رفتم و آنجا بنای یادبودی را دیدم که توسط آمریکایی ها ساخته شده بود و بر روی آن نشان ارتش های آمریکا حک شده بود بنایی عظیم بر فراز تپه ای جنگلی و خوش منظره که مشرف به شهر است شهر شاتو تری در زمان فئودالیته ملک فردی به نام تری بوده است .در زمانهای بسیار دور محل استخراج سنگ بوده است سنگهای آهکی این منطقه سه گونه دارد که خودشان به آن می گویند پیف پَف پوف که به تر تیب درجه سختی سنگ را نشان می دهد. زمانی که این سنگها از زیر زمین استخراج می شده اند طبیعتا برای بالا آوردن سنگ به وسایل حمل و نقل نیاز بوده و آنان با استفاده از چهار پایان این کار را انجام می دادند و با استفاده از قرقره و طناب و حیوانی که به دور خود می چرخیده و نقش بالابر داشته استفاده می کرده اند. در نتیجه استخراج سنگ طبیعتا حفره هایی عظیم در زیر زمین ایجاد می شده است که بعدها به عنوان انبار غلات از آن استفاده می شده است. این شهر نیز همانند دیگر شهرهای فرانسه سر سبز و خوش آب و هواست و از وسط آن رودخانه ای میگذرد که سر منشا آن کشور آلمان است و به رودهای پاریس می پیوندد. شهر شاتو تری دارای موستان های بسیار زیادی است که بیشترین مصرف آن در شراب سازی است و شامپاین محصول این منطقه است.

این شهر زادگاه ژان دو لا فونتن داستان نویس است که داستانهایش را با اقتباس از کلیله و دمنه نوشته است و محبوبیت خاص دارد دیروز از موزه او دیدن کردم ساختمانی نه چندان بزرگ که خانه خود او بوده باشد هم اینک تبدیل به موزه ای شده است و پذیرای بازدید کنندگان. در این موزه آثار زیبایی هست که بیشتر بر اساس داستانهای عامیانه است و همه ما کم و بیش با آن آشناییم داستان لاک پشت، خرگوش و روباه، خروس و روباه و کلاغ، ...

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

اتوبیوگرافی

رضا هدایت نقاش ،شاعر،نویسنده ومعروف است . او در سال 1345 همزمان در امریکا و فرانسه به دنیا آمد. اودرکودکی نشو ونماکرده بود ودر طفولیت نوجوان بود و علاقه ای وافر داشت، از همان زمان در کار پرورش استعداد بود و حیوانات را تاحدمرگ دوست داشت. تحصیلات متوسطه خود را به زودی به پایان رساند ودر همان سال به انگلستان رفت وهمزمان در دو رشته چوبولوژی و نوکونوژی مشغول  به تحصیل شد و دو سال بعد در آلمان به تدریس ریگوشن پرداخت وبا تاسیس  بنیادمردمی بادی بادی ماسه نقش مهمی ایفا کرد. علاقه وصف ناپذیر او به طبیعت و حیوانات باعث شد شنای قورباغه را با پرش اسب تلفیق نماید.از ابداعات او زبان مشترک است . مهارت اودر جراحی خرطوم رشک بر انگیز بود. ایشان ورزشکاری حاذق و بالغ بود واز دور دستی بر آتش داشت. او معتقد بود علم از ثروت بهتر است به شرطی که هزینه نداشته باشد،اوپس از شنیدن خبرسفر گاگارین به ماه گفت:حیف !

او در اقدامی غیر منتظره اشعارسمرقندی و بخارایی می گفت و بی مهابا مدیربود .، سپس به آنجا رفت و به عنوان گیاه شناس به جمع آوری گونه های گیاهی مشهورشد وبا دعوت نامه ای به وطن بازگشت تا درهمه امور و غیرو به مشاوره بپردازد اما میل به تحصیل روح جستجوگر او را به آلمان کشاند تا در کار خلبانی خود را بیازماید وسقوط را از نزدیک تجربه نماید اما اراده خداوند بر این بود که اودر کسوت معلمی خدمت نماید وی همچنین سر آمد ورزشکاران دوران بود ودرهمان سال دو دوره قهرمان جودوشدودر سالهای بعد قهرمان جوسه و  جو چهار الی آخر بود تصحیح دیوان شعرای بزرگ را به عهده داشت و غلطهای املایی آنها را گوشزد کرد،باشهرت میانه خوبی نداشت و دور از چشم مردم خرید می کرد وبرای خودش صبحانه مهیا میکرد و بعد از آن چایی می خورد او بر این باور بود که شب با روز برابر نیست و خواب و رویا با هم متفاوت است.علاقه به پروازدراین امر او را واداشت تا رشته ای نو پا به نام فرا روانکاوی راه اندازی کند و خود در همین رشته دکترای تخصصی بگیرد و در چیچی سیتی به تدریس زبان های جانوری مشغول شد اما عشق به وطن باعث شد او همه چیز را رها کند و به نقاشی بپردازد  اما از سوی دیگرمورد تعقیب قرار گرفت و به روستایی در همین حوالی پناهنده شد و همچنان در کار نوشتن و موسیقی بی صدا بود و نقاشی با پای چپ را به ثبت رساند اما  تواضع و فروتنی بیش از حد اورا معتکف کرده بود تنها می نوشت و می خواند اما دیگر مدرک برایش اهمیت نداشت او در اقدامی خداپسندانه تمام مدارک خود را به مردم همیشه در صحنه جهان و حومه تقدیم کرد از او این رباعی را بخوانید.

جهان پیر است و بی بنیاد        از این فرهاد کش فریاد

نبستم طرفی از دنیا بجز این     دل شاد ودل شاد ودل شاد

خدا داند که یارم نازلینه          خودش باید نگهدار گلم باد

                    مرا ثروت در این دنیا همینه

جوابیه خسرو شکیبایی به رضا کیانیان

سلام رضا جان نامه ات به گوشم رسید چرا که هنوز دنیاتونو ترک نکردم و فردا قراره برم رضا جان خیلی دلم می خواست بیشتر با هم باشیم تو زنده بودنم اما غم نان این مجال را از من وتو گرفت من که البته دیگر در سرودن غزل بودم وهمه می دانستید ودر گوش هم نجوا می کردید که خسرو خدا بیامرز شد ومن پذیرفته بودم و منتظر .اما در نامه ات نوشته بودی چرا نگفتی که داری می روی ؟رضا جان اگر دست من بود که نمی رفتم و می ماندم کنار دوستان تا ببینم ته دنیا به کجا ختم می شود اما این که شدنی نبود و من بالاجبار باید می رفتم همچنان که همه شما هم روزی می روید رسم زمانه همین است چرا که کوزه گر دهر کوزه می سازد و بر زمین می زندش  اما این جای غم ندارد و غصه نباید خورد چرا که وعده است که همه ما می چشیم طعم مرگ را و هر کجا که باشیم مرگ ما را در می یابد پس نگران نباش که چرا چیزی نگفتم چه باید می گفتم که دوصد گفته چون نیم کردار نیست رضای عزیز در جایی از نامه ات نوشته ای که:مطمئنم در آن دنیا هم روی صحنه می روی ومردم آنجا را شاد می کنی چون آنجا هم به سر گرمی نیاز دارند .دوست من دلم را لرزاندی رضا جان من دیشب چاپلین را دیدم که می گریست و سر از زانو بر نداشت وتوی چشمم هم نگاه نکرد و داد می زد خدا زودتر به قیامتم ببر مردم از این برزخ .راستش را بخواهی کتاب او را برداشته ام تا در برزخ بخوانم همینطور کتابهای برشت را ای کاش می توانستم بکت را هم بردارم یادت باشد به اولین نفری که می آید بدهی بیاورد برایم .در ضمن دلم برای صدایم تنگ شده شعرهای نیما را که نخوانده ام همراه با شعرهای سپهری که دکلمه شده برایم بفرست من نیاز به زندگی دارم نه سر گرمی رضا جان من نیستم که توپ وتشر بزنی ولی خودت بهتر می دانی هنر سرگرمی نبوده ونیست مرد مومن هنر مگه کلاه پشمیه ؟تازه اگر هم باشه نه تو تموز .رضای عزیز احساساتی نشو به همه هم بگو که نشوند و قضاوت نکنند تهمت نزنند وافترا نبندند که مثلا مشایخی نباید برود تبلیغ بکند یا اینکه انتظامی ونصیریان فلان یا بهمان و از این دست .توصیه می کنم حرمت تاتری ها را داشته باشی به صدای فراهانی گوش بدهید و زنان بازیگر را محترم بشمارید ونگویید چرا بهمانی  فلان جا رفت و فلان کرد. رضا جان مهدی فتحی خیلی سراغت را می گیرد جویای حال ملت ایران است و دیده بوسشان دیروز می گفت هنوز دوستشان دارم اگر چه قرض بیمارستانم را هنوز نداده ام .رادی هم به قول خودت آمده بود به پیشوازم و دوست داشت بگوید سرنوشت کتاب نیمه تمامش را کی عهده دار میشود ؟شاملو غش غش می خندید بی ردای شوم قاضیان .از جهانگیر فروهر نگویم بهتر است فقط خواهشی دارم اگر می توانید تاتر را زنده کنید و آبرویش را حفظ کنید عبدالحسین نوشین واسکویی هنوز هم دلشان برای هنر می طپد. رضای عزیز  دوستت دارم می بینمت .

پهلوان زنده را عشق است

ما ملت ایران خوبیم وزرنگیم    افسوس که چونبوقلمورنگ به رنگیم  

                                                        مرگ حق است و حقیقتی که نوع بشر در دیدن آن به دیده اغماض می نگرد  مخصوصا ما ملت ایران که یدی طولی در مرده دوستی داریم و پشت سر مرده هیچ نمی گوییم الا اینکه اون در جای حق است وما ناحق و جز آمرزشی از خداوند کاریش نداریم اما امان از اینکه بفهمیم کسی زنده است و تلاش می کند و از جانش مایه می گذارد آنوقت است که عرصه را تنگ می بینیم و انگی نیست که به او نچسبانیم والحق که در این زمانه ما انواع حربه های تخریب را نیک اموخته ایم یادم نمی رود که زمانی از او (خسرو شکیبایی) خوشم می امد واز او تعریف کردم دوستی گفت آری بازیگری قابل است اما حیف معتاد است  گفتم حیف اگر راست باشد اما اعتیاد نیز نوعی بیماری است که ما نمی دانیم او بدان گرفتار است یا نه؟ودیگر بار در جایی از او سخن به میان آمد و شنیدم که نه چنان که می گویی ومیگویند نیست فقیر زاده ای است که زنی را فریفته تا از ثروت ومکنت او به جایی برسد گفتم انرا نیز خدا داند  الغرض امروز که او در میان مانیست دیگر کسی نمی گوید شکیبایی شبانه روز تریاک می کشد تا خشدار بشود صدایش و ادای شاملو را در بیاورد البته که شاملو هم هروئینی بود به زعم ملت و معتقد بود باید چنان دود راه انداخت که بشود با تیغ مانند خربزه قارچش بکنی اما کسی نبود به ایشان بگوید ایها الناس گیرم چنان بود و چنین شما را چه به امور شخصی و خصوصی دیگران باری امروز ودیروز که شکیبایی چشم از عالم بر بسته ملت خیالشان راحت شده است و به هم تسلی خاطر می دهند همین ملتیکه سه سال باری به تئاتر نمی روند و فیلم زهره را می بینند تا بدانند خودش است یا نه و فیلم سنتوری را رایت می کنند ودست به دست می چرخانند تا بدانند چرا مجوز نگرفته و موسیقی نامجو را با هم تقسیم می کنند تا بفهمند چه جوری سیاسی می خواند و اصلا سیاسی هست یا نه؟الغرض ما این ملتیم که مرگ را می پرستیم ومردگان را هفته اول به عرش اعلی می بریم اما این ضرب المثل را نادیده می گیریم :پهلوان زنده را عشق است.روح شکیبایی شاد اما نباید از نام ونام خانوادگیش  شعار  بسازیم یکبار خسروش بنامیم که ملک است و یک بار شکیبا که عارف. بگوئیم خدا رحمت کند کسی را که دالان تنگ سرنوشت به پاشنه آشیل در نوشت.خدایش بیامرزد که عاشق بود وهرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.

11 سالگی من


غروب نبود. ساعت آقا محمد دو ساعت جلو بود. هنوز آفتاب سایه دراز می کرد و ما دنبال سایه هایمان می دویدیم و نمی گرفتیمشان. گله همایون پشت سر گله اوسط به تبعیت از گله اقا محمد راهی آبادی بود. من بودم و الاغم که اسمش قطار بود  که پوزه اش سیاه بود  یال تا دمش هم یک خط سیاه که دو متر بود . هشت بره و بزغاله زیر سلطه من بودند ومن چوپان - با گرز پدر بزرگم که گفت: "الاغ را تو بیاور". غبار کوه شعبان کچل را پوشانده بود. خورشید داشت به زرینه می رسید. آبم را که خوردم گوسفندها را هم تشنه نگذاشتم. آقا محمد سگ هایش را بازی می داد. گورکن ها پشت سر هم مار بزرگی بودند. عمویم می گفت: "اینها دم هم را  می گیرند. فکر نکن ماراند. اندازه گربه هستند. چشمشان کور است، شبیه هزار پا دیده می شوند". آقا محمد از تمام مردم آبادی داناتر بود مثلا. سر ساعت هم کلاه می گذاشت. یک ساعت  پیش تر غروب را فریب می داد – با غبار سر رسیده از تندی رمه. اوسط و همایون همبازی بودند. همکلاس بودیم. چوپان شدیم. همایون شهید شد . گرگ به گله اش حمله کرد. ساده بود. اوسط سگ داشت. من عاقل نبودم. چماق داشتم چماق پدر بزگم که تاریخی بود. به گله گفتم: "نگران نباشید!"  چون شما را نوح است کشتی بان چه غم دارید از طوفان من شما را رهبری می کنم به روستا و شما آسوده به طویله می روید من در قبال شما مسولم و رعایت امانت می کنم غم نیاورید به دل یا رو  و راهتان را بروید در پناه حق و مسولیت من که راعی ام و حدیث را خواندم و دلداریشان دادم و گفتم آن چوپانهای بیچاره گوسفندهایشان را گذاشتند به امان خدا. حالا دارند دربه در دنبالشان می گردند. آن یکی از دور. و خندیدم با خودم وگفتم پسر تو نابغه ای کسی قدر تو را نمی داند. دهانش باز شده بود. باز باز باز. باز تر؛ گرگ بود. گرگ بود - آری. زبانم بند آمد. فهمیدم همایون نادان نیست. اوسط بی حواس نیست. آقا محمد ساعتش تنظیم نیست. غروب غروب است -  گوسفندها این را می فهمند. گرگ آمد. آن گرگ با آدم درگیر شد. آن آدم من بودم. من از خر پیاده شدم. من داد نمی زدم. من دلم می خواست فریاد بزنم. من زبان نداشتم. من گرز پدربزرگم را بر گرده گرگ می کوبیدم. بر فرق سرش – چرا که شنیده بودم گرگ ها کله پوکند. زود می میرند. اگر بر فرقشان بکوبی. کوفتم کوفتم کوفتم. و جوی دو متری را پریدم پریدم. گرگ کرک انداخت. من نفس باختم. بی صدا ماندم – بی صدا. موشک از پشت بام شلیک شد. گرد پایش امید بود در دل من. عمویم نازل شد. گرگ در کنار الاغ ما را بدرقه کرد تا در خانه.

هانیبال الخاص نقاش نام دار ایرانی که روایتگر تاریخ آشور است هشتاد سالگی خود را همزمان با نمایشگاهش در گالری الهه جشن گرفت در این مراسم تعداد کمی از شاگردان او حضور داشتند .الخاص نقاش مردم است و روایت تاریخ می کند به زبان تصویر وچنان کارش را با ادبیات امروز آمیخته می کند که گویی جوانی بیست ساله است الخاص روحیه ای طناز دارد که حاصل سر خوشی نقاشانه است برای او سلامت وتندرستی آرزو دارم . الخاص در این نمایشگاه گفت :شعری از بالای سرم پرواز کرد ها ی کو؟

 

ogcvumso3mzraaoc5aea.jpg

 

نمایشگاه نقاشی دکتر همایون سلیمی در گالری هور

دکتر همایون سلیمی متولد 1327 تهران و عضو هیات علمی دانشگاه هنر است او   از هنرستان میرک تبریز دیپلم گرفت سپس مدتی در بانک مشغول شد اما علاقه وافرش به نقاشی او را بر آن داشت که راهی کشور فرانسه بشود و در بزار پاریس لیسان گرفت و فوق لیسانس و دکترا  را از سوربون در رشته زیبایی شناسی دریافت کرد  تز دکترای او مقایسه تصویری است با بناهای ایرانی اعم از کاشی کاری و مجموعه بناها سلیمی معتقد است این تصاویر مجموعه خاطرات او از زادگاه مادری اش کاشان است سلیمی توانسته است با روح آرام خویش آشتی جدایی ناپذیری بین  معماری ونقاشی بر قرار کند .او تا کنون 22 نمایشگاه انفرادی در ایران وخارج از کشور برگذار کرده و چندین جایزه بین المللی را دریافت کرده است سلیمی مدتی نیز به عضویت گروهی به نام "سن" در آمد وکارهای چاپی خود را به اقصی نقاط ارسال می کردند این گروه نمایشگاهی هم در گالری هور بر پاکردند .سلیمی علاوه بر نقاشی به پرورش درختچه های مینیاتوری (بن زای) هم مشغول است نمایشگاه نقاشی های دکتر سلیمی از امروز سوم خرداد  تا 13 خرداد در گالری هور برپاست.

 

 

نمایشگاه نقاشی های استاد فرشید ملکی در گالری هفت ثمر

دنیای بی رحم سرمایداری و غول اقتصاد امروزه تعیین کننده منش ورفتار آدمی است وخودرا ارباب انواع می داند اما در این میانه گروهی هرگز تن به تسلیم  نسپرده اند و همچنان باغی و عاصی عرصه ترسیم اندیشه های خویش را دارند  فرشید ملکی از این آدمهاست که اطاعت هیچ نمی کند و گرانمایه متاع وجود را به پای سفله نمی ریزد  سالهاست که کارهایش را دنبال می کنم و هر بار حرفی تازه دارد با واژگان خودساخته اش  ملکی در کارهای اخیرش دنیایی را تصویر می کند که از چند زاویه قابل دیدار است رجوع او به فرمهای پیشینش ثبت واسرار به دنیای درونش است او فرمهایش را به خوبی می شناسد وبه راحتی تبدیلشان می کند به هر آنچه می خواهد  ملکی انگار نگاهی کوبیستی دارد ودر آن واحد چندین نمایش همزمان دارد از انسان واره هایش و همه موجوداتی که می شناسد ملکی افراد اچتماعش را می شناسد و دستمایه کارش همانهایی هستند که می شناسد مهر وعطوفت در کار او موج می زند و هراسش را از نابودی ویژگی های انسانی  نمایش می دهد و گاه طنزی نیز در کارش نمایان می شود که بسیار ظریف است وپنهان که لابلای خطوط خشک وخشن پنهان میشوند واین نیز از توانایی روح اوست واحاطه اش به تصویر که علیرغم تیز بودن خطوط  انعطافی عاشقانه بر کارش حاکم است ودلنشینش می کند لایه های پنهان ودرهم تنیدنهای هوشمندانه کارهایش را رمز آلود می کند ومداقه ای عمیق می خواهد برای رمز گشایی آثارش آنچه مسلم است و در کارها پیداست  تغزل و عاشقانه بودن  است و رضایتی که خالق آثار را به وجد می آورد و بیننده را شریک می کند  .

با دیدن کارهای استاد ملکی یاد این بیت از شعر حافظ افتادم:

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود                زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

ادامه نوشته

به یاد استاد فریدون مام بیگی

نمایشگاه گروهی استادان دانشگاه هنر و جمعی از دوستان وشاگردانش در گالری طراحان آزاد بر پاست شما را به دیدن این آثار دعوت می کنم.

ادامه نوشته

خود روی ملی خرس است

خودروی سمند به عنوان خودروی ملی اعلام شده است اما لازم به ذکر است که سمند در واژه نامه به نام اسب تند رو است و آرم آن ظاهرا یک اسب اما مدتهاست که این موضوع ذهن مرا مشغول کرده است چرا که می دانم جمجمه اسب و همه حیوانات گیاه خوار چگونه است اصولا جمجمه گیاه خواران اینگونه است که به دلیل گیاهخواریشان اینگونه است که دندان های فک پایین کار آمدند و تمام اتکای این حیوانات بر فک زیرین است ودرندگان را اتکا بر فک بالا پس فک بالایشان پیش است حال بنگرید به این آرم و بگویید که فک بالا پیش است یا فک زیرین این نتیچه چه چیزیست؟ای آرم خلاصه خرس است یا اسب؟کدام اسب جمجمه اش اینگونه کوتاه است؟منظور پوزه اسب است بنابر این خلاصه یک اسب رال دیدن به عزیزان سفارش می دهم

روز جهانی زن بر تمام زنانی که می اندیشند فرخنده باد

امروز هشتم مارس است روز جهانی زن مبنای این نامگذاری را نمی دام یا نمی خواهم که بدانم اما باور دارم که روز جهانی برای زن کمترین بها به زن است  چرا که خودم به عنوان فرزند یک زن ظلمی را که به مادرم وخاله ام رفته است دیده ام خواهرم نیز به همین صورت من و خواهرم شاگرد اول ودوم بودیم واو به دلیل زن بودن محروم شد اگر چه بسیار با هوش بود من دو دایی دارم که  اهل هنردرایران آنها را می شناسند ولی خاله ومادرم را که هوشمندند کسی نشناخته ونمیشاسد  مادرم بسیار با هوش بود وعلم درمان را سینه به سینه می دانست و مردم زادگاهم گواهند خاله ام سر آمد است وهنرمند اما دایی هایم مهم ترند چون پسر بودندهمه آنها که با هنر سرو کار دارند به نوعی دایی مرا می شناسند بیش از 90 کتاب در باره آموزش هنر ترجمه کرده است ولی واقعیت این است که خاله ام ومادرم کم از او نداشته اند و خلاق هم بودند وهستند خاله ام خیاطی می کرد مادرم نیز خاله ام کتاب می خواند مادرم نتوانست لیک مادرم فیلسوف بود ودر عمل  ثابت می کرد من تخیل را از مادرم وام دارم و دیدن را از خاله ام خاله ام دید تخصصی داشت ومادرم دنیا را حول محور محبت می دید .خواهرم کتاب می خواند و می آموزد  وبه من یاد می دهد بارها به من یاد آ.وری کرده است که ما کار خودمان را میکنیم دیگران هم کار خودشان را .ما مقهور شرایط هستیم.من خدا را در درون مادرم دیدم رحمان ورحیم ونمی پسندم که جنس دوم نام بگیرد هر چند که دایی هایم هم هرگز پای از دایره انسان بیرون ننهادند و زیستشان مرهون انسانی است که مادر نام دارد پس در هر زمان مادر را و زن را می ستایم وباور دارم که ما مردان دایره وجود زنان را تنگتر وتنگتر کرده ایم  وبه دلیل خودخواهی توانمندی هایشان را ندیدیم البته اینجا لازم می دانم از پدرم نیز قدردانی کنم که مادرم را به خاطر شعورش برگزید در حالی که هفت سال از او کوچکتر بود  .روز زن مبارک باد و امید به اینکه زن جایگا ه ارزشمندش را در یابد و به مدد اندیشه اش مرتبه اش را  بدو وا گذارند.

نمایشگاه نقاشی جمشید حقیقت شناس در گالری نار

 

 

 


نمایشگاه نقاشی های جمشید حقیقت شناس در گالری نار برپاست. حقیقت شناس در آثار جدیدش رویکردی داستان گونه دارد و وامدار مجموعه عناصری است که ریشه در آثار کهن و نو دارند.
برخورد تکنیکی و اجرای دقیق حقیقت شناس، شیرینی و طراوتی خاص به اثر بخشیده است. نگرش و عناصر کودکانه‌ای که در این آثار جای گرفته‌اند، در تناقضی عقل مدارانه، ساختمند و ارگانیک، جنبه فانتزی آن‌ها را بالا برده است. این ویژگی جذاب، بیننده را به مداقه بیشتر روی آثار دعوت می‌کند و او را وا می‌دارد که تا مدتی مدید به درون تابلو برود و البته سرخوشانه از آن بیرون بیاید.
حقیقت شناس قاعده های قدیمی را به هم ریخته و به عبارتی برخوردی پست مدرن دارد. این به گمان من اجازه می دهد هر چه دل تنگش می‌خواهد بگوید.

 

 

ادامه نوشته

خط خطی خوش آمدی

فصلنامه تخصصی خط خطی ویژه تصویر سازی -کاریکاتور وانیمیشن به دنیای مطبوعات وارد شد صاحب امتیاز این فصلنامه کیارش زندی است که خود جزو کاریکارتوریستها وانیماتورهای موفق است او تا کنون به موفقیتهای جالب توجه دست پیدا کرده است .

تولد این فصلنامه را به جامعه هنری فرخنده باد می گوییم وبرای تمام کسانی که در طبع ونشر این فصلنامه سهیم هستند آرزوی بهروزی وکامیابی داریم امید که که مانا باد وبردوام

دیدار با ابوالفضل بیتویی در پاریس

ابوالفضل بيتويي را از ايران مي شناختم وكارهايش را در گالري هور ديده بودم دوست خوبم محمود ايماني اين امكان را فراهم كرد كه در پاريس ديداري داشته باشم با بيتويي از همينجا از اين دوست خوبم محمود ايماني سپاس گزارم كه در نهايت مهرباني  وقتش را به من مي داد واز خلوص و صداقتش  ممنونم.

بايد عرض كنم كه بيتويي چاپگر توانمندي است كه سالهاست جلاي وطن كرده اما فضاي كارش ياد آور ايران است و تمام خاطرات مشترك بيتويي انساني فرهيخته وانديشمند است وبي ادعا كار مي كند بيتويي شيوه كارش حكاكي مستقيم است و تا به حال جوايز مختلفي را دريافت كرده است شما را به ديدن چند اثر از ايشان دعوت مي كنم .

ادامه نوشته

حدیث رفتن دوستمان - ایرج زند - حدیث پیچک بود

 
پاییز که می آید
برگ ها باور نمی کنند
که پایان کار می رسد از راه
بعد رنگ می بازند
و زیباتر می شوند
و هر روز به رنگی
و باز هم باور نمی کنند
تا آن که می پژمرند
و بعد می افتند
دیگر باور را ضرورتی نیست
(احمد جلیلی)
آخرین روزهای پاییز گذشته از پنجره ی راهروی شرقی بیمارستان پارس، پیچک زیبایی زیباتر می شد بر دیوار رو به رو. هر روز به رنگی و باور نمی کرد مرگش را؛ و کنار من دوستم - دوستمان - بعد از ظهر ها از اتاق دلگیرش بیرون می آمد و لحظات کوتاهی از پشت شیشه ی پنجره ، زیبایی رنگ های پیچک را تماشا می کرد؛ نقاش بود و مفتون رنگ ها. آیا او باور می کرد؟
حالا دیگر باور را ضرورتی نیست...
حدیث رفتن دوستمان - ایرج زند - حدیث پیچک بود.
روز بیست و سوم آذر ، آخرین روز؛ در انتهای راهروی غربی جمع بودیم. درست در جهت مقابل. دیگر نرفتم تا پایان کار برگ های پیچک را ببینم ؛ از پنجره ی غربی طبقه ی سوم بیمارستان پارس این بار، سنگ فرش سیمانی ساختمان سامان را می دیدم؛ سرد بود و خاکستری. جدولی که با گچ سفید روی آن کشیده شده بود ، انگار قبرهایی کنار هم بودند.
ابراهیم جعفری نگاهی به پایین انداخت، در دفتر یادداشتم بی هیچ کلامی نوشت:
«من اینم که هستم همینم؛ در این صف که می بینی عاشق ترینم»
ایرج در اتاق پهلویی در بستر مرگش آرمیده بود. ساعت دوازده بود.
 
آزیتا شرف جهان

به یاد زنده یاد ایرج زند

یک سال است که ایرج زند را در هیچ جا نمی بینی ودر همه جا می بینی.ایرج زند انسان زیست و انسان مرد .هفته گذشته استاد ذابحی واین هفته نازیلا سمیعی نمایشگاهشان را به او تقدیم کرده اندیادش گرامی روحش روان

عکس های پر لاشز

به قبرستان گذر كردم كم وبيش                   بديدم قبر دولتمند ودرويش

نه درويش بي كفن در خاك خفته                نه دولتمند برده از كفن بيش

گورستان پرلاشز موزه اي ديدني است يك روز تمام وقتم را صرف ديدنش كردم با اين حال قبر خيلي ها را پيدا نكردم .ممكن است بپرسيد چرا سفر نامه را با گورستان آغاز كردم

؟در واقع خواستم از اهميت زيبايي وزيبايي شناسي ياد كرده باشم واهميت آن را در بين فرانسوي ها گوشزد كرده باشم تا بينندگان گرامي بدانند كه در كشوري كه براي گورستانش اينگونه مجسمه مي سازد براي زندگانش چه تنديسهايي  را به نمايش مي گذارد؟در فرصتهاي آتي شما را با ديگر زيبايي هاي پاريس آشنا مي كنم در حد توان اينترنت دايال آپ پيشاپيش مرا ببخشيد كه مهمان مردگان شديد .تا جايي كه شنيده ام روز يكم نوامبر در ژاريس روز درگذشتگان است وگروه هاي گوناگون موسيق با لباسها ي ويژه در سطح شهر به اجراي برنامه مي پردازند

 

ادامه نوشته

سفر نامه

 با پوزش از دوستاني كه در اين مدت سر زدند و دست خالي برگشتند پس از دو ماه ننوشتن سفر نامه پاريس را با عكسي از سنگ مزار صادق هدايت در گورستان پرلاشز  آغاز مي كنم  .                                                      Click to show it on original size!                                                                                            

حج توشه



Click to show it on original size!

وسایل ارتباطی جدید به خار مغیلان اجازه سرزنش نمی دهند. ما ساعت 11 و03 دقیقه صبح سوار هواپیما شدیم و ساعت 2 و 30 دقیقه در فرودگاه جده بودیم. فرودگاه جده سایبان های مدرنی داشت به شکل چتر ، که با نیروی برق باز و بسته می شدند. سیستم تهویه هم داشت. مسیر جده تا مدینه 400 کیلومتر بود که با اتوبوس طی می شد و در طول مسیر بیابان بود و بیابان بود و بیابان. ساعت 9 شب به مدینه رسیدیم و اولین مسجد صدر اسلام یعنی مسجد قبا را دیدیم. پس از آن گلدسته های مسجدالنبی را. در هتل "قصرالخیام" ساکن شدیم. اتاق 916 .

ادامه نوشته

فال حال

ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژه اش قتالیست
نخواهم نوشت مدتی ونخواهم بود مدتی وشاید دیگر هرگز .نمیدانم نمیدانم نمی دانم شاید نباشم .وننویسم

خبر جدید

"پشت آن تپه برفی " برنده بهترین فیلم جشنواره ایتالیا شد.در باره فیلم وکارگردان در پستهای قبلی نوشته ام

دختر فراری ریش جمهور

دنیای مجازی نه دنیای رسانه است نه دنیای اطلاعات که دنیای اخبار است وحوادث ومرا نیازی به این دنیا نیست دنیای دروغ و ریا ونیرنگ وفریب بارها در یافته ام که در این دنیا آنچه مهم نیست دانش است ودانستن اگر چه شخصا بسیار بهایش را داده ام چه مالی چه روحی اما دیگر حاضر نیستم تکرار کنم مگر به قصد خندیدن وخنداندن که کمترین بهایش همین باشد .دیروزها یا شاید پریروزها و شاید پیش از اینها پستی داشتم با عنوان وبگردی در دنیای اینترنت وبسیار دیدم از دوستان دور یا نزدیک که مبارکبادی گفته بودند بابت مطلبی که نخوانده بودند واز سر ناچار  نگاشته بودند که مبارک باشد و تولد هانا را تبریک گفته بودند  هانایی که هرگز نمی شناسمش و نشناختم اما خواندن خط نخست کفایت می کرد که این مبارک باد را بگویند که مبادا من دلگیر شوم اما ای کاش می خواندند و می دیدند ومی فهمیدند که چرا می نویسم اما کسی ندانست باز دید های من در این روزها به دلیل مطلبی سخیف که چیزی نیست مگر هزلی ناچیز بسیار بیننده داشته است ومن نادیده می گیرم چنانکه بیش از این گرفته ام مردم به دنبال اطلاعات نیستند ومن مدعی مطلع بودن نیستم تنها ادای یک بیننده را دارم که در گیری اش با حوادث است و من نمی دانم در کدام دسته هستم کهنه یا نو نو یا کهنه ؟اما چنان خوشایندم نبود این نوع دیدن دیدن در دامنه ای از شک وشکست در شکیبایی شبهای شرف وشادی در درمانده ترین روز زمان سیب بودن در کنام کبوترهای ساز زن زمینی  زنجره زن زنگوله دار  که کارش جز به جریره ای از جریان جاری جوراب و جوانی وجوال نمی رسد مگر به داعیه ای از اذعان وامکان که تمکین مسکنت است ودریوزه ی زینت وزنانش شیشه به دست ودل به دوش دورانش دارند وغنج است بر دل و یاو است در زبان و ژاژ است در دهان پس آن به که دو دیده بر گشاده شود وشرم وشماتت شیره شهوت را شکننده سیراب کند تا مگر گرد بنی بال بتکاند که هان حنجره بیارایید و پنجره بگشایید که سنجری خنجری آخته تا تلنگری برپیکری بر آورد که کبوتری به سایه خفته خمیازه اش را به خمپاره ای بپراکند .در نهایت از دوستان همخوان خواهشمندم نیک بخوانند ونیک بنگرند که من کلمات را مثله می کنم پس بدانید وآگاه باشید که کلاهتان اینجاست پس معرکه وجایش امن است  نگران نباشید سه سوته سرتان می رود.

شب ادبیات ارمنی

چهل و نهمین شب از شب‌های مجله بخارا به بررسی و تحلیل ادبیات ارمنی اختصاص یافته است.

این مراسم ساعت پنج بعدازظهر یکشنبه 24 تیرماه در خانه‌ی هنرمندان برگزار می‌شود.

پیشینیه تاریخی ارمنیان گواه این واقعیت است که خط و زبان جایگاه والایی در فرهنگ آنها داشته و دارد. آثار ادبی که به قلم نویسندگان و شاعران ارمنی نوشته شده حکایت از ادبیات غنی مستقل نزد ارمنیان دارد.

در«شب ادبیات ارمنی» میشاهایراپتیان، صفدر تقی زاده، علی دهباشی، آزاد ماتیان، روبرت مارکاریان و خاچیک خاچر درباره زمینه‌های شعر و ادبیات ارمنی سخنرانی خواهند کرد.

ژاله صادقیان و ساموئل خدادادیان سروده‌های شاعران ارمنی را دکلمه می‌کنند و نیما فرهمند آثاری از آرام خاچاطوریان را با پیانو اجرا می‌کند.

 

نمایشگاه نقاشی در گالری ممیز

گالری ممیز خانه هنرمندان این هفته پذیرای نقاشی های  خانمها:ناهید ضامنی _مهرین مختاری_شیرین درودیان وسوسن مبشر بود .در آثار این چهار نقاش حضور طبیعت را می توان دید طبیعتی که از فیلتر ذهن هنر مند گذشته و به شکلی تازه تر نمایان شده است  در کارهای مهرین مختاری زمین و آسمان در هم ادغام شده اند وهمه چیز به هم پیوسته است وحالتی رویا گونه دارد اما نقاشی های ناهید ضامنی جزئ نگر تر است و انگاری بر گلها نظر بیشتری دارد نقاشیهایش کمی مرا به یاد اوکیف انداخت اما با بیانی متفاوت وضربه قلم های راحتتر .نقاشی های شیرین دودیان شکلی از طبیعت است که با ادمهای نگارگری در هم آمیخته اند وترکیبی خوشایند دارند و خانم سوسن مبشر بیشتر از طبیعت بیجان استفاده کرده و نقاشی هایش پیچیدگی بیشتری دارد.

نقاشی ها را در ادامه مطلب ببینید

ادامه نوشته

« شب فاسبيندر »

 

 

    چهل و ششمين شب از شب هاي مجله بخارا به تحليل زندگي و آثار سينماگر آلماني اختصاص يافته است . «  فاسبيندر »  كارگردان آلماني كه تأثير بسياري در عالم سينما از خود به جاي گذاشته  در ايران كمتر شناخته شده است  . سهراب شهيد ثالث در ايران از زمره سينماگراني است كه از مكتب فاسبيندر بسيار آموخته است .

 فاسبيندر جمعاٌ چهل و چهار فيلم و نمايشنامه را كارگرداني كرده و موضوع كارهايش  « انسان ـ محوري » است . سوزان سانتاگ در مورد فاسبيندر مي گويد « آدم هاي فيلم هاي فاسبيندر يكي هستند : آدم هاي خرده پا ، كارگرهاي سرخورده ، زن هاي خانه دار     افسرده و ... » .  در شب « فاسبيندر » كه در عصر پنج شنبه 31 خرداد ماه در خانه هنرمندان برگزار مي شود محمود حسيني زاد درباره زندگي سينمايي فاسبيندر ، زاون قوكاسيان در مورد فيلم مارتا و سعيد فيروزآبادي درباره نمايشنامه هاي فاسبيندر سخنراني مي كنند. همچنين فيلم مستندي از زندگي فاسبيندر و قطعاتي از آثار او به نمايش درمي آيد.

 

 

شب نونو ژودیس در خانه هنرمندان

گزارش تصویری از خانه هنرمندان .گزارش کامل را در تادانه ببینید

Click to show it on original size!

ادامه نوشته

ابن عربی کیست

شب ابن عربي

 به مناسبت انتشار كتاب « فصوص الحكم » به تصحيح محمد علي موحد ، مجله بخارا با همكاري خانه فلسفه تهران شب « ابن عربي » را سه شنبه هشتم خرداد ساعت 5 بعد از ظهر در خانه هنرمندان ايران برگزار مي كند. در اين نشست دكتر محمد علي موحد ، دكتر مصطفي ملكيان و دكتر نصرالله پورجوادي درباره ي ابعاد عرفاني و فلسفي اين عربي و كتاب « فصوص الحكم » سخنراني خواهند كرد.

دکتر کاووسی در خانه هنرمندان

شب دكتر امير هوشنگ كاوسي  

 

مجله بخارا با همكاري انجمن دوستي ايران و فرانسه شب دكتر امير هوشنگ كاوسي را دوشنبه هفتم خرداد ماه در خانه هنرمندان ايران ساعت 5 بعد از ظهر برگزار مي كند.

   دكتر كاوسي كه فارغ التحصيل انستيتوي مطالعات سينمايي ( ايدك ) از فرانسه است دكتراي ادبيات خود را نيز از دانشكده ادبيات سوربن دريافت كرده و از زمره اولين نويسندگان ايراني است كه ادبيات سينمايي را در زبان فارسي رواج داد. سال ها تدريس و تاليف و ترجمه صد ها مقاله و كتاب هاي متعدد حاصل عمري است كه دكتر كاوسي در معرفي سينماي ايران و جهان صرف كرده است .

    در شب دكتر امير هوشنگ كاوسي كه با حضور سفير فرانسه در ايران برگزار مي شود ، دكتر احسان نراقي ، دكتر سهراب فتوحي ، دكتر اميد روحاني ، جمشيد ارجمند ، هوشنگ گلمكاني و حميد رضا صدر درباره زمينه هاي پژوهشي و مطالعاتي دكتر كاوسي سخنراني خواهند كرد و همچنين فيلم مستندي درباره زندگي وي به نمايش درخواهد آمد.

 

جمعه با نیکزاد نجومی

متولد ۱۳۲۰ كرمانشاه
ليسانس نقاشي از دانشكده هنرهاي زيبا، دانشگاه تهران ۱۳۴۶ 
  فوق ليسانس نقاشي از دانشگاه سيتي كالج آف نيويورك سيتي آمريكا ۱۹۷۴
همكاري با كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان 1348 ـ ۱۳۴۲
برنده جايزه از فستيوال بلونيا در ايتاليا به خاطر تصوير‌سازي كتاب گل بلور خورشيد
وي قرار است روز جمعه 28 ارديبهشت ساعت 18 در مورد اردشير محصص سخنراني كند .
آدرس گالري هما : خ وليعصر ،‌بالاتر از تقاطع نيايش ،‌كوچه رحيمي (چهرازي) ،‌پلاك 27 (طبقه زير همكف)
تلفن : 22055629

نمایشگاه نقاشی و چاپ دستی مینا نوری د گالری هفت ثمر تا 19 اردیبهشت

مینا نوری استاد چاپ دستی من بود در دانشگاه هنر آنچه از او آموختم نظم بود وانظباط استاد مینا نوری دقیق بود و موشکاف وشاگردان زیادی را تربیت کرد وآموزشهایش همیشه کارگر بود وپاسداشت واحترام به آموزگاریش هزار بار ستودنی است معلمی جدی دلسوز ومهربان که زنده نبود مگر به عشق ومن به عنوان یک شاگرد همیشه وامدار او هستم به پاس این نمایشگاه مراتب ارادت خود را اعلام می دارم که بسیار آموختم از ایشان.

Click to show it on original size!

ادامه نوشته