یاهو

از دیو و دد ملولم انسانم آرزوست .


ادامه نوشته

لهجه

گربه زیر پنجره لم داده بود و کبوتر صدای بق بق بقویش بلند بود گربه از جایش بلند شد بدنش را کش و قوس داد و گوش تیز کرد  صدای کبوتر را شنید دقیق تر شد کبوتر همچنان می گفت بق بق بقو گربه جستی زد و گلوی کبوتر را گرفت قلب کبوتر تند تند می زد چشمهایش پر اشک شد نگاهی به گربه انداخت گربه انگار چیزی به دلش افتاده باشد گلوی کبوتر را رها کرد کبوتر خسته افتاده بود و ملتمسانه گربه را نگاه می کرد توان پریدن نداشت تا حالا اینقدر غافلگیر نشده بود گربه دستش را بالا آورد چشمهایش را مالید و دور دهانش را لیس زد و متضرعانه به کبوتر گفت ببخشید لهجه داشتی فکر کردم می گی بدو منو بخور.

پیشنهاد

هرچند آدم جان بم بافت ندارد دور خودت  سیم دار خار بکش.

گم می شوم

کوچه تاریک نیست راه باریک نیست